پرونده گم‌شده

about tourism & sport and etc.

۳۰ دی ۱۳۸۶

رفتن

خب! در شرایطی که ما موندیم و داریم با این شرایط می سوزیم و می سازیم و از طرفی هم وقتی تر و خشک دارن با هم می سوزن، کم کم اطرافمون خالی میشه از آشنایانی که روزگارانی را با هم در کودکی و جوانی سپری کردیم.

واقعیت اینه که اکنون کمتر کسی حاضره که با شرایط عجیب اجتماعی امروز کشور بخواد طی طریق کنه. ایران رو ترک می کنند برای یافتن دنیای جدید که البته معلوم هم نیست موفق بشن؛ چرا؟ چون فرهنگ ما متفاوته و اگه بخواییم ناگهان تحت تاثیر قرار بگیریم، ناگهان منفجر می شیم؛ یا می پکیم یا اینکه عادت می کنیم و اگه نا مناسب انتخاب شه، کمی سخت خواهد بود.

موج ثبت نام درکلاسهای آموزش زبان انگلیسی و فراگیری تافل و دوره های مشابه نشان از فرار جوانان، چه نخبه و چه عادی به دنیای بیرونی داره.

البته اونهایی هم که از بیرون برای مدتی به ایران باز می گردند، چنان تحت تاثیر روابط ناسالم انسانی قرار می گیرن که ترجیح می دن با شرایط سخت، سر شون به کارشون مشغول باشه اما این دو رویی و دروغ رو نبینند.

1 نظر:

  • در ۱۰:۵۹ قبل‌ازظهر, بهمن ۰۲, ۱۳۸۶, Anonymous ناشناس گفت...

    سلام حسين جان!
    تلخ است ولي هست!
    تلختر اونكه برن و ديگه بر نگردن
    و حتي از اون هم تلختر اينكه وطنشون كاري كنه باهاشون كه با وجود عشقي كه با اون دارن مجبور بشن تو غربت بمونن
    سرخوشي و دلخوشي چنان ميان ما گم شده كه بايد براي پيدا كردنش سفرها كرد و سختي ها به جان خريد!
    دردا و دريغا كه چنان گشتي بي رگ
    كز بافته خويش نداري كفن من
    وطن من!
    به هستي خانم سلام مخصوص برسان!
    مخلصيم

     

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی