"حاجي كات"
برادرم رفت. دوشنبه شب زماني كه مي خواستيم بريم فرودگاه و در اون وقت شب، كه وارد روز سهشنبه شده بوديم . باد نسبتا خنكي ميوزيد، راديو "سرو چمان" شجريان رو گذاشته بود و خيابوني كه منتهي ميشد به فرودگاه تقريبا پر از ماشين بود و حركت كند. نگران بودم. از احتمال دير رسيدن، از جايي كه ميخواد بره و شايد چندان هم با زير و بمش آشنا نيست. اما همه چيز به سرعت گذشت. او رفت تا به دانش خودش اضافه كنه و من به اون چيزهايي كه از دست دادم و به موندن در اين كشور بيشتر فكر كنم. سجاد اولين تماسش رو از "انسخده" هلند ديشب گرفت و گفته بود همه چيز خوبه. اون قرار روزهاي آينده به بارسلون بره و در يك كنفرانس فلسفه مقاله ارايه بده. همه اينها مايه افتخاره منه. هر چند دوري از اون، كه اين اواخر تقريبا از برادري با اون لذت ميبردم، سخته. موفق باشي "حاجي كات"
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی