دفترهاي سپيد بيگناهي
...دفترهای سپيد ِ بيگناهي
به تشتي چوبين
بر سر
معطل مانده بر دروازهی عبور:
نخ ِ پَرکي چرکين
بر سوراخ ِ جوالدوزی.
اما خيالات را هنوز
فراگرد ِ بسترم حضوری به کمال بود
از آن پيشتر که خوابام به ژرفاهای ژرف اندرکشد.
گفتم اينک ترجمان ِ حيات
تا قيلوله را بيبايست نپنداری.
آنگاه دانستم
که مرگ
پايان نيست.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی