نه غم دوزخ نه حرص بهشت
ما يه نسل سوختهاين؛ فنا شده، له و مچاله. نه دنيا رو داريم، نه آخرت. دنيامون رو سران مملكت و دركنارشون يه مشت خر و الاغ نمودن، آخرت رو هم باد پرپرش كرد. حالا تو اين گير و دار و در اين بلبشو، زندگي چه معنياي ميتونه داشته باشه، جز اندوه و رنجش و احتمالا عشق. احتمالا چون تعريفامون متفاوته و چيزي در بازو نداريم و تواني در گلو جراتي ميان پا. حالا هي بيا و درباره انتخابات فدراسيون كوهنوردي يا برگزاري تور خانوادگي و در انتها اهداي لوح تقدير بابت ساخت موشك دور برد زمين به زمين «عر» بزن.
دست بردار و برو، ولكن اين همه ساغري....
1 نظر:
در ۱:۳۲ بعدازظهر, آذر ۱۰, ۱۳۸۶, ناشناس گفت...
داداش ی
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی