حكيم
غذای روح بود باده رحیق الحق *** که رنگ او کند از دور رنگ گل را دق
به رنگ زنگ زداید ز جان اندوهگین *** همای گردد اگر جرعهای بنوشد بق
به طعم، تلخ چوپند پدر و لیک مفید *** به پیش مبطل، باطل به نزد دانا، حق
میاز جهالت جهال شد به شرع حرام *** چو مه که از سبب منکران دین شد شق
حلال گشته به فتوای عقل بر دانا *** حرام گشته به احکام شرع بر احمق
شراب را چه گنه زان که ابلهی نوشد *** زبان به هرزه گشاید، دهد ز دست ورق
حـلال بر عـقلا و حـرام بر جهـال *** که میمحک بود وخیرو شر از او مشتق
غلام آن میصافم کزو رخ خوبان *** به یک دو جرعه برآرد هزار گونه عرق
چو بوعلی میناب ار خوری حکیمانه *** به حق حق که وجودت شود به حق ملحق
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی