پرونده گم‌شده

about tourism & sport and etc.

۱۵ مهر ۱۳۸۶

زندگي تحميلي و باقي قضايا

بالاخره اومد. پس از ماه‌ها انتظار و شس از شب‌زنده‌داري‌ها و خيره به آسمون نگاه كردن‌ها به اميد اينكه دل ما رو خنك كنه امروز اومد. هر چند اندك و خلاصهبود اما " يگانه بود و هيچ كم نداشت". باروون رو مي‌گم. هوا مرطوب شد،‌تميز شد، نفس‌ها پاك شد و دل‌هاي انسان‌ها به نور و روشنايي اميدوار.



چند روز پيش مطلبي در اين مورد نوشته بودم كه "دوستاني مجدد براي همكاري به خبرگزاري برگشته بودند". در اين مطلب اشاره داشتم به اعتقادات و اصول و نمي‌دونم حرف‌هايي در مورد سياست‌هاي كلي يك "انسان" و نقض‌هايي كه مي‌شه. همه اين‌ها درسته؛ ولي اگه خدايي نكرده! مشكل مالي يا فشار خانواده و زندگي به يه جاهاي ماها وارد شه و با شرايط زير صفر اجتماعي جمع بشه و به توان نداشته‌هايمون برسه و يا موقعيت‌هايي كه به خاطر "ايراني" بودنمون از دست داديم هم در اون ضرب شه، مي‌بينيم چاره‌اي جز تحمل و پذيرفتن ننگ بازگشت به محلي كه جز اندوه و زجر و البته پول چيزي نداره، ‌نخواهيم داشت. شايد علت همه بدخلقي‌ها و بداخلاقي‌هاي امروزي هم همين باشه. نفرين بر زندگي تحميلي‌.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی