هفت سین
سین هفتم
سیب سرخی ست ،
حسرتا
که مرا
نصیب
از این سفره ی سنت
سروری نیست .
شرابی مرد افکن در جام هواست ،
شگفتا
که مرا
بدین مستی
شوری نیست .
سبوی سبزه پوش
در قاب پنجره
آه
چنان دورم
چنان دورم
که گویی جز نقش بی جانی نیست .
و کلامی مهربان
در نخستین دیدار بامدادی
فغان
که در پس پاسخ و لبخند
دل خندانی نیست.
بهاری دیگر آمده است
آری
اما برای آن زمستان ها که گذشت
نامی نیست
نامی نیست .
1 نظر:
در ۱۱:۳۶ قبلازظهر, فروردین ۰۱, ۱۳۸۷, ناشناس گفت...
سلام بر حسين عزيز! خوبي داداش! هفت سينت از شين شكر و شادي و شور شيريني!
سال خوبي داشته باشي داداش!
فدايت
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی