پرونده گم‌شده

about tourism & sport and etc.

۱ اسفند ۱۳۸۶

وزش

باد وزيد و همه اسرار عيان كرد

خيابونها و بيابونها و جنگلها و كوهها،‌همه جا داره باد مي‌آد. تند و لاينقطع.

همه جا پر از ترافيكه. همه كوچه پس كوچه‌ها، ‌راهروها، مسيرها،‌ راه‌ها.

دوشنبه از آكادمي المپيك زنگ زدن و گفتن عكسهاتون گم شده،‌ بيايد عكس جديد رو بدين تا گواهينامه‌هاي دوره توريسم ورزشي رو بديم. آقاي مجتبوي دستتون درد نكنه. بالاخره بعد از يك‌سال، ‌زحمت مي‌كشين.

فدراسيون محترمه، بله محترمه، هنوز لطف نكردن و پاسخي براي زمان مصاحبه با ما اعلام نكردن. احتمالا جوابها سخت‌تر از اون چيزي بود كه فكرش رو ميكردن.

آقا رضا از يك شوك عصبي جان سالم بدر برد. شوكي در حد همون باد شديدي كه داره مي‌آد توي تهران. لاينقطع. آقا رضا رو بخاطر دلي كه هميشه همراهشه دوست دارم.

كارها بسيار زياد شدن. خيلي بيشتر از تواناييهاي من،‌ اما من مي‌تونم. مي‌تونم كه از پس همشون بر بيام. پنج جا كار كردن يا منو مي‌كشه! ‌يا خودش كوتاه ميآد ومي‌گذره!

زندگي سخت ساده است و دشوار نيز هم!

از اينكه نمي‌تونم به دوستان نزديكم، همسرم مهربانم و همكارهام و خانواده‌ام،و در كنار اون برادم، ‌محسن و البته سجاد در اون ور دنيا، برسم و توجه كنم عذر مي‌خوام،‌واقعيت اينه كه در حال گذر از يك دوران به دوران جديدم،‌ يك پوست‌اندازي مدرن!!

ناچار از اينترنت كند خونه براي به‌روز كردن اين سايت لعنتي استفاده مي‌كنم،‌جاهاي ديگه جواب‌گو نيست؛ نمي دونم چرا؟!!

بيرون همچنان باد مي‌آد و اسرار رو اميدوارم كه بيش از اين عيان نكنه.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی