نشد كه نشد
چند صباحي هست كه در پي كاري براي بعدازظهر خودم مي گردم؛ چه روزنامهنگاري، چه كار توريسم ورزشي. اما هنوز به اون بهشت آمالي كه مد نظرم هست دست نيافتم. هرچند كمي سخته اما از قديم گفتن: جوينده، يابنده
يكشنبه شب كه داشتم توي تخت، اشهدم رو مي خوندم ناگهان سلطانبانو بر سر بالين آمد و گفت: ميخواي بري اعتماد كار كني؟ سوآل خوبي بود. رفتم پاي تلفن شخصي به نام ناصري اون طرف بود و گفت كه آره، صفحه ورزشي روزنامه اعتماد قراره يك نيروي اجرايي!! جذب كنه. البته با اين شرط كه ظهرها زود بياد و ورزشهاي غير فوتبالي رو پوشش بده. بسيار خوشحال شدم چون زمينه براي درآمد بيشتر فراهم شده بود و كار هم كه ايدهآل بهنظر ميرسيد. ديروز يعني دوشنبه بعد از پايان كار راهي روزنامه شديم در محله سيدخندان. هرچند كه قرار بود با آقاي ناصري صحبت كنم، اما ايشون حضور نداشتند. در بدو ورود دوستان قديم و فعلي رو ديدم در تحريريه كه خٌب، مزيد بر علت حضور ما ميشد در اين مطبوعه. اما اين تفكري كه در روزنامهها دنبال ميشه تقريبا من رو از اين همكاري منع كرد. آقاي طاهري - كه ظاهرا خبرنگاري در حد و اندازه من بود و نه بيشتر – گفت: آره، ما توي صفحهمان قرار نيست راجع به كوهنوردي و سواركاري و گلف و اسكي و چوگان و زورخانه بنويسم؛ بلكه سياست ما ورزشهايي مانند كشتي و واليبال و بسكتبال و ورزشهاي رزمي است. البته اين مطالب بايد در يك چهارم صفحه بگنجه و بقيه رو فوتبال پر ميكنه!! گفتم آقا، چرا؟ گفت: چون اگه قرار باشه ما به ورزشهاي ديگهاي غير از اينها بپردازيم به ما ميگن زد و بند كرديد
آيا اين سوآل در مورد ورزشهايي كه اين آقاي طاهري به ما گفت پيش نميآد؟ و اصلا چرا ما بايد اين ورزشها رو پوشش بديم اما ورزشهاي اصيل ايراني كه هم زيباست و هم پيشينه فرهنگي، تاريخي دارند رو فراموش كنيم تا اينكه يا از ذهنها خارج شه يام اينكه يك كشور ديگهاي مثل تركيه بياد سندش رو به نام خودش ثبت كنه
به اين ترتيب بود كه عطاي حضور در اين روزنامه رو كه قراره با اسپانسري كه روزنامه شرق رو در ميآورد ادامه فعاليت بده، به لقايش بخشيدم
اونوقت ميگن چرا ورزشهاي ايراني المپيكي نميشن؟
يكشنبه شب كه داشتم توي تخت، اشهدم رو مي خوندم ناگهان سلطانبانو بر سر بالين آمد و گفت: ميخواي بري اعتماد كار كني؟ سوآل خوبي بود. رفتم پاي تلفن شخصي به نام ناصري اون طرف بود و گفت كه آره، صفحه ورزشي روزنامه اعتماد قراره يك نيروي اجرايي!! جذب كنه. البته با اين شرط كه ظهرها زود بياد و ورزشهاي غير فوتبالي رو پوشش بده. بسيار خوشحال شدم چون زمينه براي درآمد بيشتر فراهم شده بود و كار هم كه ايدهآل بهنظر ميرسيد. ديروز يعني دوشنبه بعد از پايان كار راهي روزنامه شديم در محله سيدخندان. هرچند كه قرار بود با آقاي ناصري صحبت كنم، اما ايشون حضور نداشتند. در بدو ورود دوستان قديم و فعلي رو ديدم در تحريريه كه خٌب، مزيد بر علت حضور ما ميشد در اين مطبوعه. اما اين تفكري كه در روزنامهها دنبال ميشه تقريبا من رو از اين همكاري منع كرد. آقاي طاهري - كه ظاهرا خبرنگاري در حد و اندازه من بود و نه بيشتر – گفت: آره، ما توي صفحهمان قرار نيست راجع به كوهنوردي و سواركاري و گلف و اسكي و چوگان و زورخانه بنويسم؛ بلكه سياست ما ورزشهايي مانند كشتي و واليبال و بسكتبال و ورزشهاي رزمي است. البته اين مطالب بايد در يك چهارم صفحه بگنجه و بقيه رو فوتبال پر ميكنه!! گفتم آقا، چرا؟ گفت: چون اگه قرار باشه ما به ورزشهاي ديگهاي غير از اينها بپردازيم به ما ميگن زد و بند كرديد
آيا اين سوآل در مورد ورزشهايي كه اين آقاي طاهري به ما گفت پيش نميآد؟ و اصلا چرا ما بايد اين ورزشها رو پوشش بديم اما ورزشهاي اصيل ايراني كه هم زيباست و هم پيشينه فرهنگي، تاريخي دارند رو فراموش كنيم تا اينكه يا از ذهنها خارج شه يام اينكه يك كشور ديگهاي مثل تركيه بياد سندش رو به نام خودش ثبت كنه
به اين ترتيب بود كه عطاي حضور در اين روزنامه رو كه قراره با اسپانسري كه روزنامه شرق رو در ميآورد ادامه فعاليت بده، به لقايش بخشيدم
اونوقت ميگن چرا ورزشهاي ايراني المپيكي نميشن؟
به اين ترتيب قضيه كار دوم ما همچنان به قوت خودش باقيه؛ تا چه پيش آيد
2 نظر:
در ۱:۲۹ بعدازظهر, آبان ۲۳, ۱۳۸۵, ناشناس گفت...
موافقم.ادم يا بايد دنبال زندگي همگاني باشه يا بايد ايده آل هاشو جستجو كنه. هنوز براي مني كه زميني ام و خاكي سخته بي دغدغه نان به نام مشغول باشم!
در ۶:۴۷ بعدازظهر, آبان ۲۴, ۱۳۸۵, ناشناس گفت...
امیدوارم یک روزی این نگاه تغییر کنه. همیشه در این جور مواقع بهتره به یاد حوزه گردشگری در سال 80 توی ایسنا بیفتی
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی