پرونده گم‌شده

about tourism & sport and etc.

۲ مرداد ۱۳۸۶

كلان



دليل تمام قطع ارتباط، مشكل اينترنت در خبرگزاري بود نه سكوت! اما هنگام نوشتن به اين نتيجه مي‌رسم كه زبان بريده به گوشي نشسته صمم بكم، به از آن كه زبانش باشد اندر حكم.


داستاني از مرادي غياث‌آبادي:


داستان‌های مردمان دیار من، سرشار از عشق است و مهربانی و حماسه و رزم و مبارزه و استقامت. و نیز زیرکی و امید و ایمان. اندیشه معترض و ظلم‌ستیز، و برخاستن در مقابل بی‌عدالتی، از جمله مفاهیمی است که در داستان‌های به ظاهر ساده مردم، آشکارا دیده می‌شود.



قهرمان داستان‌های سرزمین من همواره در مقابل ظلم، حاکم ظالم و شاه ظالم می‌ایستد. می‌جنگد و پیروز می‌شود. افسانه‌ها به روشنی باور دارند که خشکی زمین و قهر آسمان از آنجا شروع می‌شود که خون چکاوک (خون بی‌گناه) بر زمین می‌ریزد. مادران در لالایی‌ها به آوای بلند کودکانشان را درس مردانگی می‌دهند.



بارها از خود پرسیده‌ام که جمع‌آوری فرهنگ شفاهی این مردم، به چه درد آنان می‌خورد؟



حالا دیگر راویان سیستان خود روایتی شده‌اند، بی‌راوی.



بغضی در گلوی مردمان هست که می‌خواهم فریادش کنم،



می‌خواهم بگویم قصة پرغصة قصه‌گویان سیستانیان را:



یکی بود یکی نبود، رستم دست‌هایش بسته بود.



یکی بود یکی نبود، رستم صدایش خسته بود.



یکی بود یکی نبود، سال وبا بود، ملک بیوه شده بود.



یکی بود یکی نبود، خشکسالی بود، ملک بیوه شده بود.



یکی بود یکی نبود، جنگ بود، ملک بیوه شده بود.



یکی بود یکی نبود، موضوع مقاله استاد دانشگاه، اقتصاد کلان بود. موضوع گزارش ژورنالیست بزرگ، تصمیم‌گیری‌های کلان بود. موضوع تصمیم‌گیری آقای دکتر‌، دغدغه‌های کلان شهرها بود.


اما در ملک ما هیچ چیز کلان نبود!




و در نهايت به دليل مسايل زيست‌محيطي آب‌هاي بسته بندي شده در بطري‌‌ها را مصرف نکنيد

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی