توهم
قضيه توهم كه پس از جرياني كه رييس جمهور ما در سفر به سازمان ملل مثل سرطان در ميان مديران اجرايي ما رسوخ كرده، اكنون به يك معضل تبديل شده. حتي در بخش خصوصي؛ مثلا! كمكم لايههاي مياني دولت با ارايه باورهاي و قولهاي غلط سعي دارند از زيردستيهاشون بيگاري بكشند تا خودشون رو بيشتر مطرح كنند. همه و همه در اين روند تقصير داريم، من كه باور ميكنم و تويي كه مرتب مثل خرس دهنت رو بيخيال از غم فرداها باز ميكني و هي ورّاجي ميكني و انگار نه انگار جمعي به تو و حرفهات چشم اميد دارند.
خيلي بيحيايي. بيشتر از اون چيزي كه فكر ميكني. يه روز كه همه چيز رو گذاشتم و رفتم و بعد پشت سرم رو هم نگاه نكردم به همه داستان تور رو گفتم، اون موقعاست كه ميفهمي چه گناهي كردي. اون موقع اما خيلي براي جبران دير شده.
ميان دو راهي موندم. دوستي داشتم و دارم با نام مهران. در دوران دانشگاه. هر چند اعتقادي به مذهب و دين نداشت، اما در وضعيتهاي مشابه ميگفت: «خدا به چهكنم چهكنم نيندازدت.» خدا؟!
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی