پرونده گم‌شده

about tourism & sport and etc.

۲۵ دی ۱۳۸۵

نگران

«كوير به من صبوري ياد داد.» اين جمله‌اي بود كه بعد از بازگشت از دير گچين براي من فرستادي. يادته يا نه؟ اي‌كاش هميشه يه سفر كويري اون هم تنهايي مي‌داشتي تا بهترين بودي.

روزگار غريبي‌است نازنين. ايكاش من هم از جنسي ديگه بودم تا مدام اين و اون به من پيشنهاد كار مي‌دادند تا تو هم اينقدر به نگراني‌هاي كار دومم كه هر روز بيشتر از ديروز مي‌شه و شايد متوجه هم نباشي، پي‌ببري.

«اي كاش مي تواتنستم من، يك لحظه مي‌توانستم قطره قطره قطره خون رگانم را بگريم تا باورم كنند. اي كاش...»

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی