زباله
بادي ملايم چراغهاي آويزان شده از درختها را اين ور و آن ور ميبرد، سايه آنها هم وضعيت رو عوض ميكنه. از خيابونها مي گذري، كوچه پس كوچهها هم از اين آذين بندي منتفع هستند. به اين ترتيب ميشه وضعيت مذهبي شهر رو حدس زد. اما بيشتر از اينكه اين چراغانيها براي ما زيبا باشد زبالههايي است كه به حال خود رها شده. ظرفهاي يكبار مصرف پلاستيكي، ليوانهاي يكبار مصرف و باقي قضايا. گويا محيطزيست جداي از دينه و شايد هم در تضاد. ما كه كافريم!شما بگيد.
جمعه پس از فاصلهاي يكماه رفتيم به ارتفاعات. از مسير دربند كه بالا ميري حالت بههم ميخوره. جداي از كيسههاي زبالهاي كه روي هم تا مسير شيرپلا انباشته شده در مسير رودخانهها و زيردرختهايي كه احتمالا استراحتگاهي بوده هم وضعيت بدتره، البته در ارتفاعات بالاتر از پناهگاه به خاطر اينكه مردم ترجيح ميدن در تراس شيرپلا به امور فرهنگي! بپردازند آثار زباله كمتر بود. ياد مقاله عباس محمدي در مورد دربند و خاطره جمعي تهرانيها ميافتم. واقعا كه الان ما از اين مسيرهاي كوهنوردي خاطراتي داريم ها!
جداي از همه اينها، سكوتي كه بالاي شيرپلا و در مسير به قله كلكچال وجود داشت بينظير بود؛ پيشنهاد ميكنم.
1 نظر:
در ۱۱:۱۶ قبلازظهر, شهریور ۱۲, ۱۳۸۶, ناشناس گفت...
این من بودم که بی قرارات کردم
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی