پرونده گم‌شده

about tourism & sport and etc.

۲۸ اسفند ۱۳۸۵

سال نو



هي گفتن سال خوبي داشته باشيد.


هي گفتن سال خوبي رو پشت سر گذاشته باشيد.


هي گفتن سلام برسونيد به خانواده.


هي گفتن هر چي بدي بود گذشته به آينده فكر كنيد.


هي گفتن اميدوار به سال 86 باشيد.


اما نگفتن چه جوري؟ توي اين مرز و بومي كه به كوچكترين بهانه‌اي شمشير براي هم مي‌كشند و در حالي كه «مي‌دانستند دندان براي تبسم نيز هست، اما تنها بر دريدند.»


و همچنين به خاطر بي‌ارزش‌ترين چيزها دروغ مي‌گن، براي رسيدن به كمترين مقام‌ها پشت هم رو خالي مي‌كنند:


سين هفتم


سيب سرخي ست


حسرتا


كه مرا


نصيب


از اين سفره ي سنت


سروري نيست


شرابي مرد افكن در جام هواست


شگفتا


كه مرا


بدين مستي


شوري نيست



سبوي سبزه پوش


در قاب پنجره


آه


چنان دورم


كه گوئي چون نقش بي جاني نيست


و كلامي مهربان


در نخستين ديدار بامدادي


فغان


كه در پس پاسخ لبخند


دل خنداني نيست


بهاري ديگر آمده است


آري


اما براي زمستان ها كه گذشت


نامي نيست


نامي نيست


احمد شاملو


با اين همه حداقل امسال براي من اين خاصيت رو داشت كه در كنار اين‌ها زندگي مشترك رو با همه بالا و پايين‌اش به خوبي شروع كنم و از وضعيت به دست آمده نهايت استفاده رو در كنار شريكم خواهم برد.

سیوند و مطبوعات

انتشار بیش از هزار صفحه اینترنتی و کاغذی در سایت های خبری، خبرگزاری، مراکز اطلاع رسانی، وبلاگ‌ها، روزنامه های الکترونیک، ماهنامه، هفته نامه و روزنامه ظرف سه سال گذشته با محوریت موضوع «سیوند» و به دنبال آن «سد سیوند» و « تنگه بلاغی» نشان از اهمیت این موضوع برای مراکز علمی، سیاسیون، شخصیت های فرهنگی و حقوقی و عامه مردم ایران و خارج از کشور دارد.

سیوند ابتدا و در اواسط سال 82 بود که با پیگیری ثبت پاسارگاد برای ثبت در میراث جهانی یونسکو در میان مردم شناخته شد. در آن سال پرونده محوطه تاریخی پاسارگاد به دلیل آثار تاریخی و باستانی به یونسکو رفت تا در نهایت در سال بعد از آن به عنوان یک اثر ملی، ابعاد آن بین المللی شد. پس از آن اما و در سال پیش با جدی شدن طرح ساخت سد سیوند و اقدام برای آبگیری سد، عده ای از طرفداران میراث تاریخی ایران با نگرانی نسبت به وضعیت احتمالی نسبت به دشت پاسارگاد، مقبره کورش و آثار باستانی موجود در آن، اعتراض های خود را هرازگاهی به روزنامه ها و سایت های خبری و شخصی منتقل کردند. دامنه این اعتراضات به ویژه در سه ماهه منتهی به سال 86 نسبت به دوره های قبلی شدت بیشتری یافت تا آن جا که بعضا کار به تجمع و ایجاد حلقه نجات محوطه پاسارگاد از سوی علاقه مندان به دشت عنوان و در بعضی موارد نیز اجرا شد. در این دوره نقش پیام های کوتاه تلفن همراه نیز در مقطعی برای مشارکت مردم در برگزاری «تجمع اعتراض آمیز» به میان آمد. اما آنچه که بیش از هر موضوعی حس طرفداران محدوده تاریخی سیوند و تنگه بلاغی را برانگیخت اطلاع رسانی ناگهانی و مشارکت قابل توجه توده مردم در برابر این حادثه بود تا عکس العمل موافقان این طرح در بنگاه های خبر رسانی خود. در این بین حتی سازمان میراث فرهنگی نیز نتوانست آن طور که باید و شاید از نظرات کارشناسی باستان شناسی خود برای آبگیری یا عدم آبگیری از خود ارایه دهد. وزارت نیرو نیز به عنوان یک ضلع این مثلث که می توانست دیدگاههای علمی برای اقدام خود ارایه دهد کمتر وارد عمل شد تا عده ای در نوشته های شخصی خود این اقدام را نوعی عقب نشینی یا بی تفاوتی قلمداد کنند.

۲۶ اسفند ۱۳۸۵

بهار

...بهار خنده زد و ارغوان شكفت.

در خانه زير پنجره گل داد ياس پير.

دست از گمان بدار!

با مرگ نحس پنجه ميفكن !

بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار…

۲۳ اسفند ۱۳۸۵

تاريخ

امشب هم مثل دو سال گذشته درست روزي پس از چهارشنبه‌سوري، موهام رو خواهم زد. دو سال قبل بود كه حسين كريم‌زاده «فرهاد» رو به من معرفي كرد و از اون به بعد پاتوق من براي پيرايش اونجا شد. همون روز تو دو سال پيش بود كه بنده اين گوشي رو خريدم و به همراهم تبديل شد.

بيشترين خاصيت اين گوشي در اين دو سال علاوه بر مكالمه‌هاي گوناگون، ثبت عكس‌هاي ماندگار به خصوص در كوه و البته كوير و به طور كلي سفر بود. دو سال. انگار همين ديروز بود.

بي‌مناسبت؛ قطعه شعري از شاملو:

...در برابر تندر مي‌ايستند

خانه را روشن مي‌كنند

و مي‌ميرند.

۲۲ اسفند ۱۳۸۵

دوستي

پنج سال از آشنايي من با پرويز كيهاني مي گذره. مردي با حدود 60 سال سن، موهايي ريخته و هيكلي چاق و البته لهجه‌اي آباداني. كيهاني در طول اين پنج سال بسيار به من لطف كرد، هم از نظر مادي و هم از نظر معنوي. البته بايد بگم موضوع آشنايي با افراد مسن تنها به ايشون ختم نمي‌شه. آقاي حنايي كه فرانسويه و كارهاي رالي بين‌المللي در ايران رو با وجود مشكلات سختي كه گريبانش رو گرفته، عهده‌داره؛ آقاي عظيمي هم كه در جامعه كوهنوردي شناخته شده است، آگاهي به مسايل اجتماعي و همچنين توصيه‌هاي اخلاقي جز لاينفكي از گفته‌هاي ايشونه.

برخورد با بزرگاني از يك نسل يا دو نسل قبل براي من تاكنون نتايج خوبي داشته. اين روند اميدوارم كه همچنان ادامه داشته باشه. شايد هم در ساليان آينده برعكس شه. يعني وقتي كه ما سن و سال دار شديم، اگه تجربه‌اي داشتيم به بعدي‌ها بديم.

۲۱ اسفند ۱۳۸۵

David Gilmour


ديويد گيلمور در ششم مارچ 1946 در كمبريج انگلستان به دنيا آمد. او فرزند دوم داگلاس گيلمور بود. ديدويد يكي از نوازندگان شناخته شده ويلن و گيتار است، اما شهرت بيشتر وي به خاطر همكاري با پينك‌فلويد و سرودن اشعار براي اين جمع است. او همچنين به خاطر آثار تك نوازي كه با همكاري ديگر هنرمنداان اجرا كرده شهرت زيادي دارد.


ديويد گيلمور و راجر سيد برت در دوره كودكي در كمبريج با هم آشنا شدند و سپس در حالي كه در كالج كمبيريج‌شاير در رشته هنر درس مي‌خواندند، شروع كردند به نواختن گيتار و اجراي دو نفره اين ساز.


اكنون اما گيلمور به كارهاي انفرادي روي آورده است. او در ششم مارچ 2006 سومين البوم تك نوازي خود با نام "در جزيره" را روانه بازار كرد كه رتبه اول را در انگلستان و در نهايت در اروپا كسب كرد.



بيشتر از گيلمور


۲۰ اسفند ۱۳۸۵

از حوزه سينما



آيا تاكنون با خود صادق بوده‌ام؟


اصلا صداقت چه معنايي دارد؟


زمان آن رسيده است كه جامعه امروزي ما سمبل‌هاي اخلاقي مانند بي‌گناهي و درستكاري را كنار بگذارد.



«فدريكو فليني» يكي از كارگردانان ايتاليايي است كه آثار خلق شده منحصر به فردي دارد كه هشت و نيم يكي از آن‌هاست. فدريكو در اين فيلم مي‌كوشد تا توهمّات سينمايي يك كارگردان را به تصوير بكشد و دوگانگي‌هاي زندگي انسان‌ها را عيان كند.



آنچه كه امروز نيز بيشتر مردم را درگير خود كرده است.



جالب است بدانيد فدريكو عاشق زنش بود اما در بيشتر فيلم‌هايش مبارزه با زنان را سرلوحه كار خود قرار داد. در فيلم هشت و نيم هم زناني با جثه‌اي بزرگ و نخراشيده كم و بيش ديده مي‌شوند.

۱۷ اسفند ۱۳۸۵

سفر

به دنبال علم برويد، حتي در چين...

۱۵ اسفند ۱۳۸۵

اپيكوريسم

به عقیده‌ی اپيکور، اختلالاتی که تعادل روانی را به مخاطره می‌اندازد و مانع نیکبختی انسان می‌شود، بیم از خدایان و ترس از مرگ است. هر کس که می‌خواهد سعادتمندانه زندگی کند، باید بر ترس خود از خدایان و مرگ چیره گردد. بنابراین تمام معنای فلسفه‌ی نظری چيزى جز این نيست که این هدف در زندگی عملی مشخص فرد برآورده شود.

در مورد بیم از خدایان، اپیکور معتقد بود که این نتیجه‌ی پنداری باطل است. زیرا خدايان در رويدادهای جهان ما نقشی ندارند و بويژه نمی‌توان آنان را هدايت‌کنندگان زندگی انسان به حساب آورد. طبق فلسفه­ی اپيکوری، خدايان در مکان­هايی ميان جهان­های جداگانه جای دارند و در آنجا زندگی بی‌دغدغه و رستگارانه‌ای را می‌گذرانند، بدون اينکه در حوادث زمينی دخالت و در سرنوشت انسان شرکت کنند. اگر خدایان در زندگی زمینیان دخالت می­کردند، دیگر ذات‌هایی کامل نمی­بودند، چرا که از منظر اخلاقی، مسئول کژی‌ها و کاستی‌های زندگی زمینیان می‌بودند.

اپیکور می‌پرسید: «یا خدا می‌خواهد پلیدی را در جهان از میان بردارد و نمی­تواند، پس ناتوان است. یا می­تواند و نمی­خواهد آن را از میان بردارد، پس بد است. یا نمی­تواند و نمی­خواهد، پس هم ناتوان است و هم بد و در هر صورت شایسته­ی خدایی نیست. و سرانجام اگر خدا می­خواهد و می­تواند پلیدی را از میان بردارد، این پلیدی از کجاست و چرا از میان نمی­رود؟».

به این ترتیب، اپيکوريان به مشيت و نيز ترس از مجازات خدايی بی­باور بودند. به عقيده­ی آنان، خدايان نه به انسان ياری می­رسانند و نه او را پاداش يا عقوبت می­دهند. به همين دليل قربانی و يا دعا کردن به درگاه خدايان، بی­معناست. بايد ترس از مجازات آن­جهانی را که نمايندگان آموزه­ی ناميرايی نفس ادعا می­کنند، در انسان از ميان برد.

اپیکور بیم از مرگ را نیز بیهوده می­دانست. گفتیم که او در آغاز تحت تاثیر اندیشه­های دمکریت بود. آموزه­های اتميستيک دمکريت، برای اپيکور رهايی بخش بود و با کل صورت تفکر او همخوانی داشت. به عقیده­ی اپیکور، روح نیز مانند کالبد، طبیعتی جسمانی دارد و از اتم­ها ترکیب شده است. استعداد دریافت حسی، خصلتی تصادفی است که از پیوند گذرای اتم­های روح و جسم بوجود آمده است. با مرگ، این پیوند گسسته می­شود و از این طریق توانایی دریافت حسی نیز از میان می­رود. بنابراین اگر مرگ به معنای عدم کامل دریافت حسی باشد، یعنی اینکه با عدم آگاهی و بیدردی همراه است، پس ارتباطی به ما ندارد.

از خبرگزاري آلمان

۱۰ اسفند ۱۳۸۵

انديشه

در ميان سخنان ياوه مديران كشور و تخريب‌هاي محيط‌زيستي و تلاش براي تصدي صندلي و فعاليت‌هاي روزمره و كم‌خوابي و اشتباهاتم به شعر هم مي‌انديشم؛ چرا كه:

شعر/رهايي‌ست/نجات است و آزادی./ترديدی‌ست/ که سرانجام/ به يقين مي‌گرايد/ و گلوله‌يي/ که به انجام ِ کار/ شليک/مي‌شود.