پرونده گم‌شده

about tourism & sport and etc.

۸ بهمن ۱۳۸۶

یادداشتهای یک غریب

ویکتور هوگو میگه: من نمیگویم هرگز نباید در نگاه اول عاشق شد اما اعتقاد دارم باید برای بار دوم هم نگاه کرد.

ممدلی داشت رو کاناپه خروپف می کرد و من در فکر اتفاقات عجیبی که براش امروز افتاده بود بودم. چطور یه جفت چشم می تونست این دوست کهنه کار ما رو چنین دگرگون کنه. ممدلی که زنشو هفهش سال پیش در یک معامله بورس از دست داده بود و تازه داشت با مجردی عادت میکرد بد جوری افتاده بود تو دام عشق. انگار از این رو به اون رو شده بود. سه تا بطری خالی روی میز دهن کجی می کرد و ظرفهای کثیف روی میز تقاضای شستشو. داشتم همتی در خودم جستجو میکردم که کمی تر و تمیز کنم که زنگ در، هم منو هم ممدلی رو، از جا پروند. این وقت شب کی می تونه باشه؟

همینطور که میگفتم یا قمر بنی هاشم، رفتم در رو باز کنم. ممدلی هم که از خواب پریده بود دنبالم اومد. پشت در جرارد همسایه بالایی رو پاش قرار نداشت و همینطور که رقص شتری میکرد گفت "های دا". پرسیدم چی میخواهی؟ که پس از اینکه خودشو جمع و جور کرد و دست به دیوار گرفت که نیافته گفت: منو انداخته بیرون؛ میتونم تو دالون تو بخوابم هیک! ممدلی جوابشو داد که بیا توو. گفتم صبر کن جونم؛ و دست جراردو گرفتم و با هم رفتیم بالا خونه دوستش. ممدلی برگشت رو کاناپه. فرید، هم آپارتمانی جرارد، به زور در رو باز کرد؛ می گفت بره گم شه؛ دیگه اینجا جایی نداره و یه مشت فحشهای ملخی و کوچه بازاری نثارش کرد. داشتم با فرید صحبت می کردم تا قانعش کنم امشب هم دوستشو ببخشه و بگذاره کپه مرگشو بگذاره و الکی مزاحم ما نشه. تقریبا و طبق معمول داشت رضایت می داد که دیدیم جرارد غیبش زده. یک لحظه غفلت و جرارد دیگه نبود. با فرید اومدیم پایین دنبال جرارد. خونه من نبود ممدلی همچنان خروپف می کرد و رو کاناپه ولو شده بود. یه سری تو خیابان و کوچه زدیم ولی از جرارد خبری نبود؛ گفتم شاید تو باغچه من یه گوشه ای افتاده ولی اثری از جرارد نبود که نبود. به فرید گفتم قربونتم، من مهمون دارم و خوابم میاد تو انداختیش بیرون خودتم برو دنبالش و برگشتم خونه.

نیم ساعت بعدش ژاندارمها اومدند و بازپرسی و سوال و جواب که چی شده و چه گذشته و بالاخره نزدیکهای صبح جراردو نزدیک رودخونه پیدا کردند که داشت تو این سرما حمام ماه میگرفت. خدا عاقبت همه رو بخیر بگذرونه

۶ بهمن ۱۳۸۶

یک اسطوره

بالاخره ما نفهمیدیم این کمیسیون توریسم ورزشی که مدیری داره که قرار رییس آینده سازمان میراث فرهنگی و گردشگری یا رییس کمیته المپیک بشه، به ما این گواهینام هایی رو که 6 ماه از عمر بی ارزشمون رو برای شرکت در دوره راهنمایان تورهای ورزشی سپری کردیم، می ده یا نه؟ هر چند در آخرین تماسی که با ایشون داشتیم، اعلام کرد اگه تا این هفته عکس ها رسید که می دیم( گواهینامه ها رو)!؛ وگر نه تا سه ماه بعد منتظر بمونید تا یه بهانه جدید گیر بیارم و بگم.


این آقای نسبتا متشخص که دایما با سیبیلهاش ور می رفت همچنین گفت : «من 10 ماهه در سازمان میراث هستم و تونستم تا 21 آژانس متخصص در زمینه گردشگری رو انتخاب کنم. چی فکر کردید راجع به من. اینها کارهای بسیار سختیه. اما عملی شد. با اینحال قرار این 21آژانس، که نمی دونم چرا دارن تعطیل می شن، از چند سال آینده درباره تورهای گردشگری ورزشی برنامه هایی ارایه بدن و فعال شن.»


مخترع گردشگری ورزشی در ایران و جهان درباره علت برگزار نشدن کنگره ملی گردشگری ورزشی در سازمان میراث فرهنگی توضیح داد: «تغییر مدیریت در پژوهشکده تربیت بدنی باعث شد این برنامه به بهار آینده موکول شود و گرنه ما بدقولی نکردیم.»


ایشون در آخر، با گفتن اینکه برنامه های دوچرخه سواری مهمترین برنامه ما در سال جاری بودند با اقتدار ملی و انسجام اسلامی که این روزها در همه عیان و آشکاره، مرخص شد.

۳ بهمن ۱۳۸۶

نفس نکشید، لطفا

این هفته هم در تقویم، هفته هوای پاک نامگذاری شده. اما این سوآل وجود داره که چقدر ما در حل این مشکل تلاش می کنیم؟ چقدر از موضوع سهمیه بندی بنزین با هدف کاهش آلودگی و ترافیک عملی شد؟ افزایش خطوط حمل و نقل عمومی و فرهنگ استفاده مردم از این وسایل تا چه اندازه نهادینه شده؟ حتی با وجود اقدامهای صورت گرفته همچون محدوديتهای ترافيکی خودروها برای ورود به مناطق مرکزی شهر و تغيير ساعت کار ادارات، مدارس و بانک ها، ایجاد خطوط ویژه اتوبوسرانی حد فاصل میدان آزادی تا سه راه تهرانپارس، ميزان آلودگی هوا همچنان بالا است. به نظر می رسه پلیسهای راهنمایی و رانندگی هم می توانند با افزایش دقت خودشون در طرحی که برای کاهش هوای تهران به نظر اجتناب ناپذیر می رسه مشارکت کنند، چرا که وسایل نقلیه موتوری مهمترین آلوده کننده های شهر به حساب می آیند.


اما بد نیست بدونید که در آبان ماه امسال بیش از ۳۶۰۰ نفر يعنی روزانه ۱۲۰ نفر به علت آلودگی هوا در تهران جان باختند. سال گذشته هم بیش از ۹۹۰۰ نفر بر اثر آلودگی هوا در تهران جان خود را از دست دادند. امسال هم البته همچون بیشتر سالها حرکت جدی ای از سوی متولی محیط زیست برای برگزاری مراسم روز هوای پاک و مهمتر از اون پی گیری برای ایجاد سیاست مستمر برای کاهش آلودگی دیده نمی شه تا این معضل به بزرگترین چالش شهر تهران تبدیل شه.


تازه آلودگی های صوتی و تصویری هم وجود داره که اصلا متولی نداره و بهتره راجع بهشون صحبت نکنیم.


اما یه موضوع دیگه اینکه سیستم بلاگر، بخش فارسی خودش رو هم برای ایرانیان و بیشتر پارسی زبانها فعال کرده و عنوان "پارسی" رو هم برای اون انتخاب کرده.

۲ بهمن ۱۳۸۶

دنباله های میراث

این خبرگزاری میراث فرهنگی هم برای خودش عالمی داره ها! نه به اون شروعی که سه، چهار سال پیش بود که با حمایت قابل توجهی داشت و نهبه وضعیت حال حاضر! با اون شروع و در ادامه با گسترش مجموعه کار رو به حد منسبتا مطلوبی پیش برد. اما با تغییرات مدیریتی در کشور، این خبرگزاری هم همچون بیشتر مرکاز اقتصادی و فرهنگی از نظر تامین بودجه دچار تلاطم شد، تا اینکه کم کم تعدیل کارکنان به سیاست مدیرعامل تبدیل شد. موضوعی که به نظر بسیاری از دوستان باید از همان ابتدا دنبال می شد، یعنی گشترده نکردن مجموعه و تکیه به یکسری نیروهای شناخته شده. اما این روند با حضور دبیر جدید تحریریه و تعریف و اجرای برنامه های خاص در قبال هزینه های قابل توجه دچار تحول شد. این روند چندان نپایید، چرا که در حقیقت پولی به خبرگزاری وارد نمی شد و لاجرم یک عده هم با پای خودشون این مرکز رو ترک کردند و در ادامه کار به اخراج و ایجاد شرایط دشوار برای خبرنگاران از سوی مدیرعامل اجرا شد. محقق نشدن گفته ها و وعده های بخش اجرایی و در کنار اون توقع کار کردن در قبال حقوقی که پرداخت نمی شد وضعیت رو به هم ریخت. تعدادی نیز با وصول نشدن چکهایی که برای تسویه پرداخت شده بود مواجه شدند و در حقیقت مشکلات رفته رفته چون کوهی بر دوش خبرگزاری و کارمندان سنگینی می کرد تا اینکه چند روز گذشته خبر از پرداخت تمامی معوقه ها، چه اونهایی که رفته بودند و چه اونهایی که مونده بودند و با صداقت! کار می کردند، در مجموعه پیچید. ما که البته هیچ وقت محرم نبودیم در این موسسه خبری اما شنیده ها حاکی از سیاستی است که از سوی مدیرعامل عملی شده. ایشون با توجه به اینکه قصد دارند نماینده مردم تهران شدند، تصمیم دارند با هر زوری که شده ناراضایتی ها رو از خودشون دور کنند. البته شایعاتی هم هست مبنی بر واگذاری امتیاز خبرگزاری که تاکنون تکذیب یا تصدیق نشده! ما ها هم که نزدیک 30 نفری هستیم که بعضا سالهاست از مجموعه خارج شدیم می تونیم از این شرایط خوشحال باشیم، چراکه فکر نمی کنم هیچ قدرتی مانند "صندلی مجلس" می تونست اوضاع رو اینچنین تغییر بده. هرچند تا پرداخت این مبالغ نمی شه به هیچ وعده ای امیدوار بود، چرا که به قول همکاران دیگه اعتمادی نیست.

این عکس هم برای تلطیف فضا! بریم دماوند.


۳۰ دی ۱۳۸۶

رفتن

خب! در شرایطی که ما موندیم و داریم با این شرایط می سوزیم و می سازیم و از طرفی هم وقتی تر و خشک دارن با هم می سوزن، کم کم اطرافمون خالی میشه از آشنایانی که روزگارانی را با هم در کودکی و جوانی سپری کردیم.

واقعیت اینه که اکنون کمتر کسی حاضره که با شرایط عجیب اجتماعی امروز کشور بخواد طی طریق کنه. ایران رو ترک می کنند برای یافتن دنیای جدید که البته معلوم هم نیست موفق بشن؛ چرا؟ چون فرهنگ ما متفاوته و اگه بخواییم ناگهان تحت تاثیر قرار بگیریم، ناگهان منفجر می شیم؛ یا می پکیم یا اینکه عادت می کنیم و اگه نا مناسب انتخاب شه، کمی سخت خواهد بود.

موج ثبت نام درکلاسهای آموزش زبان انگلیسی و فراگیری تافل و دوره های مشابه نشان از فرار جوانان، چه نخبه و چه عادی به دنیای بیرونی داره.

البته اونهایی هم که از بیرون برای مدتی به ایران باز می گردند، چنان تحت تاثیر روابط ناسالم انسانی قرار می گیرن که ترجیح می دن با شرایط سخت، سر شون به کارشون مشغول باشه اما این دو رویی و دروغ رو نبینند.

۲۴ دی ۱۳۸۶

عکسهایی از ایذه و خرم آباد




۲۲ دی ۱۳۸۶

از غلامان

غلامان که رفته بودیم برای مسابقه اسبدوانی عصر روز اول تابلویی در میدان شهر بر روی یک سنگ حکاکی شده بود که جالب بود. بر این سنگ نوشته شده بود:"به همت تلاش جهادگران طرح بهسازی روستای غلامان، خیابان سازی به طول دو هزار متر به پایان رسید. اعتبار 94 میلیون ریال، سال شروع 1374؛ سال پایان 1379؛ اداره راه و ترابری منطقه راز و جرگلان." خسته نباشید!

در راه بازگشت هم ما با تابلوی جالبی در توالت عمومی، که البته شرایط چندان جالبی هم نداشت، برخورد کردیم: " مسافر گرامی؛ هزینه استفاده از سرویسهای بهداشتی به شرط تمیز بودن 500 ریال به ازای هر نفر می باشد – است-. ستاد تسهیلات دایمی سفر استان خراسان شمالی."

۱۸ دی ۱۳۸۶

یک سوآل

خیلی خوشحالیم از اینکه با این برف حداقل می تونیم نسبت به آینده ذخایر آبی کشور، به ویژه در تهران خوش بین باشیم. با توجه به اینکه نه تنها مدیریت صحیح مصرف وجود نداره، بلکه هیچ تلاشی هم برای جلوگیری از هرز آبهای بیراهه در مسیرهای کوهستانی و اطراف شهر دیده نمی شه.

اما نکته ای که بد نیست به عنوان سوآل از شما دوستان مطرح کنم اینه که به نظر شما هنگامی که سرمای هوا به وضعیت قابل توجهی رسیده و بارش برف هم در چند سال گذشته تقریبا بی سابقه بوده، فکر می کنید هنگامی که این شرایط جوی هم قراره تا چند روز ادامه داشته باشه، چه کاری باید در اولویت برنامه ها قرار بگیره و دنبال شه؟

1- کمک به در راه ماندگان 2- ایجاد شرایط مطلوب در جادهای شهری و بین شهری برای تردد خودروها 3- جلوگیری از خروج خودروهایی که تجهیزات ایمنی ندارند 4- توضیحات بیشتر برای صرفه جویی در مصرف گاز 5- کمک به شهرداری برای جمع آوری زباله های انباشته شده در کوچه ها و معابر شهر 6- پاک کردن برفهایی که بر روی درختها نشسته و امکان شکستگی را برای این گیاهان ایجاد کرده است 7- پخش آذوقه برای حیوانات و پرندگان در کوهستانها و یا پشت بام منازل 8- تعطیل کردن مدارس و ادارات دولتی برای اینکه چرخ اقتصادی دولت باز هم نچرخد و یا درنهایت 9- ایستادن در معابر عبوری و میدانهای شهر با خودروی سبز رنگ گشت ارشاد برای برخورد با خانمهایی که احتمالا در این سرما روسری خود را نصفه گذاشته اند یا مانتو نپوشیده اند و یا لباس باز بر تن خود کرده اند؟!!

۱۳ دی ۱۳۸۶

فرهنگ

پيش از همه به اون كسي كه اين چنين خشتك آسمون رو پاره كرده تبريك ميگم؛ چون واقعا من يكي كه به شدت اين چنين وضعيت آب‌و‌هوايي رو ماه‌هاست كه انتظار مي‌كشم.

امّا: رفت و آمد كردن با ديگران يكسري نتايج مثبت داره و البته بايد به دنبال احتمال لغزش‌ها و اصطكاك‌هايي بود؛ مهم اينه كه خودمون باشيم و اون چيزي كه در ابتداي اين آمد و شدها براي خودمون تعريف كرديم پس از گذر زمان به دست فراموشي نسپريم. اين موارد گاها در روابط دوستانه كاري ديده شده كه در نهايت به نتايج نگران كننده رسيده. از نظر من شخصيت انسان‌ها هر چند در برخورد با هم‌نوعاني با فرهنگ‌هاي متفاوت شكل مي‌گيره اما درست اونه كه پايه و ذات موجوي ما مانند برج لرزاني نباشه كه با هر بادي و تغييرات پيش و پا افتاده به چپ و راست خم شه و در نهايت؛‌ پيدايش فاجعه.

ايام به كام.

۱۲ دی ۱۳۸۶

شهر شطرنجی

مردمی،

و فریادی از اعماق

- مهره نیستیم!

ما مهره نیستیم!

۱۱ دی ۱۳۸۶

از طوسی

سعید طوسی متولد سال 1338 تهران. کوهنوردی را هنگامی که پانزده سال بیش نداشت از کوههای شمال تهران ابتدا باتفاق برادرش مجید طوسی وسپس با گروه کوهنوردی آرش شروع كرد. سال 1361 براي ادامه تحصیل عازم آمریــــکا شد و دوره مهندسی کامپیوتر به پایان رساند. در مدت تحصیل بعلت گرفتاری‌هــای درسی و کار، حدود هشت سال در برنامه های کوهنوردی او وقفه ایجاد شد. سال 1373 پس از صعود به قله Mt. Rainier در غرب آمریکا، مرحله تازه‌ای در زندگی ورزشی او آغاز می‌شود و همان هنگام بود کـــه رویای دیرینه او برای صعود به ” اورست " به واقعیت نزدیکتر می‌شد. در این راستا در سال 1375 به آرژانتین سفر كرد و به‌عنوان اولین ایرانی قله " آکانکاگوا " بلندترین قله نیمکره جنوبی را با موفقیت صعود كرد. سال 1377 برای شناسایی منطقه " اورست " عازم منطقه شد و ضمن دستیابی به کمپ پایه " اورست "، توانست به سه قله 6000 متری صعود انفرادی انجام دهد و در انتها سال 1378 برای صعود " اورست " اعلام آمادگی كرد و سرانجام ساعت ده و نیم بامداد دوم خرداد 1379 صعود انفرادی به قله "اورست "را با نام گذاری این صعود بنام " صعود همبستگی "با موفقیت به انجام رساند. به‌دنبال اندیشه طولانی صعود به قله " آمادابلام" باارتفاع 6856 متر، که یکی از زیباترین غول‌های منطقه هیمالیا است و اندیشه صعود آن از زمان صعود اورست در ذهن او شکل گرفته بود، نهایتا ساعت دوازده ونیم بعد از ظهر هفتم آبان ماه 1386 موفق شدد بر فراز قله " آمــــادابــــلام" بایستد.



مصاحبه با او به زودی در اختیار علاقه مندان قرار می گیرد.