پرونده گم‌شده

about tourism & sport and etc.

۷ اسفند ۱۳۸۵

دانه يكي، دام دو

اين شعر از زرين تاج قزويني است. فاطمه مشهور به زرین تاج و ملقب به زکیه و طاهره در سال 1196 شمسي در قزوین بدنیا آمد. وی زنی عالم، سخنور و شاعر بود. آثار قلمی متعددی از او بر جای مانده است. زرین تاج، تعداد بسیاری نیز شعر سروده است. او در سال 1276 شمسي به دستور ناصر الدین شاه به قتل رسید. جنازه او را در چاهی انداختند و آن را با آهک و شنگ پر کردند. قاتل زرین تاج یعنی رئیس نظمیه تهران، پس از سپری شدن دوازده سال از این جنایت در شورش زنان در برابر کاخ ناصرالدین شاه در اعتراض به بی نانی مورد خشم قرار گرفت و به دستور شاه پس از کنده شدن ریش‌هایش خفه شد .

وای به حال مرغ دل، دانه يکی و دام دو

خال به کنج لب يکی، طره مشک فام دو

محتسب است و شيخ و من، صحبت عشق در ميان

چون بکنم مجابشان؟ پخته يکی و خام دو

حامله خم ز دخت رز، باده کشان به گرد او

طفل حرام زاده بين! باب يکی و مام دو

ساقی ماهروی من، از چه نشسته غافلی؟

باده بيار می بده، نقد يکی و وام دو

مست دو چشم دلربا همچو قرابه پر ز می

در کف ترک مست بين، باده يکی و جام دو

از رخ و زلفت ای صنم روز من است همچو شب

وای به روزگار من! روز يکی و شام دو

کشته به تير ابرويت گشته هزار همچو من

بسته به تير جادويت، ميم يکی و لام دو

وعده وصل می دهی، ليک وفا نمی کنی

من به جهان نديده ام، مرد يکی کلام دو

۶ اسفند ۱۳۸۵

از زير زمين


واشنگتن پريزم
روز یکشنبه ١۸ فوریه (۲۹بهمن) شبکه سراسری تلویزیون کانادا (سی بی سی) مستندی را به نمایش گذاشت، که سبب شگفتی تعداد زیادی از بینندگان این شبکه گردید. این فیلم "در ایران: درون دنیای پنهانی همجنس گرایان ایرانی" نام داشت، که توسط فرید حائری نژاد و در تهران تهیه شده بود

این مستند در کنار چند مستند دیگر از جمله دو فیلم کوتاه در مورد حضور نظامی آمریکا در عراق و افغانستان، و ازدواج دو همجنس گرای کانادایی، در برنامه موسوم به "اخبار سی بی سی: یکشنبه شب" به نمایش درآمد
پیش از نمایش این فیلم، در مورد آن آمده بود که" این نخستین مستندی است که تاکنون از زندگی زیرزمینی همجنس گرایان ایران به نمایش در می آید. یعنی کشوری که در آن همجنس گرایی، همچنان جرم محسوب می شود. این برنامه را ببینید تا بدانید که چگونه برخی از همجنس گرایان تحت این قوانین ترسناک و تهدید مداوم، به سر می برند. نمایش این مستند در هفته بعد نیز، تکرار خواهد شد

هومن تحقیر، زورگیری از همجنس گرایان، ندادن پول پس از نزدیکی جنسی، شلاق و در نهایت اعدام را، از مشکلاتی دانست که همجنس گرایان ایرانی با آنها روبرو هستند
در فیلم مذکور یکی از همجنس گرایان ایرانی به نام "مانی زانیار" گروه تهیه را راهنمایی می کرد، و آنها را به اماکن کوناگون اجتماع همجنس گرایان تهرانی می برد. وی خود را "دبیر امور بهداشتی همجنس گرایان ایرانی" معرفی کرد
در پایان فیلم گفته شد که مانی دو ماه بعد از ترک گروه تهیه کنندۀ کانادایی، در ایران دستگیر شد. او سپس از ایران گریخت و سازمان ملل متحد برایش از کشوری (که نامش در فیلم ذکر نشد)، پناهندگی گرفت. مانی اینک مایل‌ است به عنوان پناهنده به کانادا بیاید

۳ اسفند ۱۳۸۵

پرنده از قفس پريد




به لطف حكومت عدالت محور كه نظم و قانون و همچنين برخورد با مفاسد اقتصادي رو سرلوحه برنامه‌هاي خودش قرار داده و با تكيه بر عدل و مساوات و برخورد با مخلّان، آقاي شهرام جزايري كسي كه به جرم پرداخت رشوه به بيشتر مقامات محاكمه شده بود، ديروز، چهارشبه در مقابل ديدگان سربازان امام مهدي به خارج از كشور فرار كرد. به همين راحتي.

۲ اسفند ۱۳۸۵

دوست



دوست من سلام!



عكس از photo.net

۱ اسفند ۱۳۸۵

گم‌شده در غبار



پرتوی که مي‌تابد از کجاست؟


يکي نگاه کن


در کجای کهکشان مي‌سوزد اين چراغ ِ ستاره تا ژرفای پنهان ِ ظلمات


را به اعتراف بنشاند:


انفجار ِ خورشيد ِ آخرين


به نمايش ِ اعماق ِ غياب


در ابعاد ِ دلهره....




توضيح: در راستاي 30 ماه فعاليت وفادارنه همراه با فراز و فرود در «ميراث‌خبر»

۲۹ بهمن ۱۳۸۵

علاقه با الاغه



شرايط كاري هر روز سخت‌تر و سخت‌تر مي‌شه؛ تاجاييكه يه روز مي‌بيني تن‌ات عين كارشده و توي رگ‌هات به‌جاي خون شماره تلفن‌هاي مختلف مي‌چرخه و شب‌ها هم تنها خواب يك مصاحبه شونده در حد صفر رو مي‌بيني كه مجبوري اطلاعات رو روي زبونش بريزي تا طرف جووه و بالا بياره. تاسف‌ناك تر از همه اين‌ها مساله عشق و علاقه است كه كم‌كم رخت مي‌بنده و به جاش پول و ماديات ميان وسط؛ اون هم فقط در حد وعده.


به قول خيام: افسوس كه بي‌فايده فرسيوده شديم....

۲۸ بهمن ۱۳۸۵

سلام به دماوند و خداحافظ فدراسيون




روز گذشته 27 بهمن پس از مدت‌ها فرصت كوه رفتن نصيبم شد. ذشت هويج با دامنه‌هاي پربرف و سكوتش ما رو به قله پرسون با ارتفاع سه‌هزار و 200 متر رسوند و از اونجا بود كه تماشاي دماوند زيبا مي‌نمود. بيشتر اين مسير جاده‌اي بود كه از زمان ناصرالدين شاه به جا مونده بود. شاه ايران در اون زمان تصميم مي‌گيره براي خوشگذراني با كالسكه از تهران و با عبور از لواسانات و افجه، خودش رو به دشت لار برسونه و يك ماه در اون منطقه خستگي در كنه.



در ميان راه صعود به قله، صحبت‌هاي مختلفي با دوستان شد از جمله بحث فدراسيون جديد با تفكرات جالب. از جمله مواردي كه خيلي جذاب بود، موضوع تغيير هيات‌هاي استاني و منصوب كردن سرپرست‌هاي جديد، كه همون مديران استاني وزارت راه هستند، برنامه‌هاي هوايي رو نشون داد. اين آقا كه داره به شدت خودش‌رو براي انتخابات فدراسيون آماده مي‌كنه تصميم گرفته تا با گماشتن يك عده رفيق، راي براي رياست جمع كنه؛ كه با اين وضعيت چندان هم بعيد نيست. به اين ترتيب بايد فاتحه كوه و كوهنوردي رو خوند.

۲۶ بهمن ۱۳۸۵

فردا

*20 روز از قولي كه دادم مي‌گذره و امروز تازه تونستم يه‌سري آرشيو مطالب براي تهيه‌ي گزارش بيستون بدست بيارم. هيچ دليلي قابل توجيه نيست آقاي همسر؛ اما قراره شنبه اطلاعات كامل افراد رو بگيرم و ديگه كار رو با جدييت شروع كنم. هرچند امروز هم بنا بر آغاز حتمي كار بود، اما غيبت يكي از دوستان آگاه، زمينه رو براي ادامه فعاليت فراهم نكرد. تا شنبه

*يكي از دوست‌هاي ما قراره نامزد انتخابات فدراسيون كوهنوردي بشه. ايشون كه سابقه‌اي هم در كوهنوردي و فدراسيون‌اش داره جوان و بلند پرواز هم هست. من نمي‌تونم پيشنهادي در مورد ايشون بدم، ولي اميدوارم فرد انتخاب شده تفكر جديدي داشته باشه و اين سيستم رو متحول كنه.

*حرف كوه به ميون اومد؛ به اميد خدا قراره يه سري به تپه‌هاي!! اطراف تهران بزنم. فردا، جمعه. يا با عباس آقا و يا با گروه همت‌شميران. نياز داشتم.

۲۵ بهمن ۱۳۸۵

hey you!


Hey you, out there in the cold
Getting lonely, getting old
Can you feel me?
Hey you, standing in the aisles
With itchy feet and fading smiles
Can you feel me?
Hey you, dont help them to bury the light
Don't give in without a fight.

Hey you, out there on your own
Sitting naked by the phone
Would you touch me?
Hey you, with you ear against the wall
Waiting for someone to call out
Would you touch me?
Hey you, would you help me to carry the stone?
Open your heart, I'm coming home.

But it was only fantasy.
The wall was too high,
As you can see.
No matter how he tried,
He could not break free.
And the worms ate into his brain.

Hey you, standing in the road
always doing what you're told,
Can you help me?
Hey you, out there beyond the wall,
Breaking bottles in the hall,
Can you help me?
Hey you, don't tell me there's no hope at all
Together we stand, divided we fall.

۲۴ بهمن ۱۳۸۵

هتل‌سازي با چه قيمتي

دولت همسو با سازمان ميراث‌فرهنگي و با اجراي شركت توسعه گردشگري كه مدعي رونق خصوصي‌سازي در اين بخشه، مدام از ساخت هتل و راه‌اندازي بيش از 100 مركز اقامتي دم مي‌زنه. افزايش ظرفيت پذيرش مسافران و ارايه خدمات بهتر با هزينه‌اي كه به طور حتم «كم» نيست.

اما ساخت هتل و رونق گردشگري با بهره‌برداري از اقامت‌گاه‌هاي جديد امكان‌پذير نيست. خصوصا در ايران. بر اساس آماري كه هنوز رسميت نيافته، درصد اشغال هتل هاي ايران در سال 38 درصده كه خب، به هيچ وجه قابل قبول نيست. در اين شرايط ساخت مراكز جديد با هدف كسترش گردشگري داخلي امري بيهوده و عبث مي‌نمايد. چرا كه با بالا رفتن تخت‌هاي اقامتي درصد اشغال هم كم‌تر از اوني مي‌شه كه هست.

به نظر من، كه يواش يواش دارم تبديل مي‌شم به يك كارشناس!! بهتره با تعريف و توزيع مناسب سفر در تمام طول سال هم درصد اشغال هتل‌ها رو بالا برد و هم از حيف و ميلي كه دامن گردشگري رو گرفته صرفه اجتناب كرد.

با دوستي صحبت مي‌كردم، به من گفت:« وقتي ورزش كه لازمه در ايران جدي گرفته نمي‌شه، چه‌طور انتظار داري گردشگري ورزشي، به عنوان يكي از زير مجموعه‌هاي ورزشه، مورد توجه دولتمردان و البته مردم قرار بگيره؟»

برام جالب بود.

۲۳ بهمن ۱۳۸۵

شراب تلخ مي‌خواهم

پيش از هر سخني تشكر مي‌كنم ازهستي، سارا و حامد بابت تحمل و همسفري با من. سه روز دور از تهران مجالي اندك اما يگانه براي رهايي از دنيا بود.

دوم اينكه گزارش ميدان‌هاي اسبدواني در بي.بي.سي كار شد تا من هم نسبت به آينده كاري خودم اميدوار باشم.

و سوم: شراب تلخ مي‌خواهم كه مرد افكن بود زورش كه تايك‌دم بياسايم زدنيا وشر و شورش

۱۹ بهمن ۱۳۸۵

آخرِ بازي



...فغان! که سرگذشت ِ ما


سرود ِ بي‌اعتقاد ِ سربازان ِ تو بود


که از فتح ِ قلعه‌ی روسبيان


بازمي‌آمدند.



باش تا نفرين ِ دوزخ از تو چه سازد،


که مادران ِ سياه‌پوش


ــ داغ‌داران ِ زيباترين فرزندان ِ آفتاب و باد ــ


هنوز از سجاده‌ها


سر برنگرفته‌اند!

از الف. بامداد

۱۸ بهمن ۱۳۸۵

گوشه‌ها

بعد از مصاحبه خبري هوايي، كه در اون اعلام كرده بود 30 ميليارد تومان پيشنهاد بودجه فدراسيون در سال 86 است، كميته ملي المپيك قراره بخشي از اين فدراسيون باشه. از قرار معلوم بودجه كميته ملي المپيك كم شده و حتي كمتر از مبلغي كه هوايي در ذهن مي‌پرورونه. به همين ترتيب قراخانلو به هوايي پيشنهاد كرده تا برنامه‌هاي كميته رو، كه وزارت خارجه ورزش محسوب مي‌شه، فدراسيون كوهنوردي اجرا كنه.

بر اساس اخبار تجمع امروزمخالفان سد سازي در مقابل وزارت نيرو و سازمان ميراث‌فرهنگي، شنيده شدهوزارت نيرو به حدي از موافقت سازمان ميراث براي ساخت سد در منطقه سيوند اطمينان داشته كه خيلي عادي گفته كه ما حرفي نداريم، بريد و با سازماني‌ها صحبت كنيد. از اون طرف، سازمان كه حيثيت برباد رفته خودش رو بربادرفته تر مي‌بينه، سعي كرده تا به نوعي مخالفان رو دست به سر كرده و تجمع رو پراكنده كنه كه موفق نشده و مخالفين منتظر قطعيت توقف طرح از سوي سازمان شدند.

معاونت گردشگري سازمان بعد از ملغي كردن معاونت اطلاع‌رساني در اين حوزه، شخصي رو به سفارش آقاي بقايي، قائم مقام سازمان، استخدام كرده تا هفته‌اي حداقل يك خبر منتشر كنه. چون از يك طرف ديگه ملك‌زاده، معاون مشايي در حوزه گردشگري، گفته كه مصاحبه بي مصاحبه و هيچ كس حق گفت و گو با رسانه‌ها رو نداره. پيش از اين بابايي، عهده دار اين مسئوليت بود و هر روز با fax هاش مي‌تركوند. اما اين آقاي جديد تو اين خط‌ها نيست و قراره وضعيت سازمان رو از ايني هم كه هست بدتر كنه.

۱۷ بهمن ۱۳۸۵

سربازهاي من



سريال "تمام سربازهاي من" از امروز در خبرگزاري ميراث‌فرهنگي!!!!!



به مناسبت چهار ماه تلاش و جهاد انسان‌دوستانه در راه خبرپراكني.

۱۶ بهمن ۱۳۸۵

افاضات



روز موعود فرا رسيد و آقاي هواي از هوا و زمين وعده هايي به خبرنگاران محترم داد و عده زيادي از آن‌ها هم تنها نشستند و نگاه كردند و رفتند.


ما ليگ برگزار مي‌كنيم. مدال‌هاي رنگ‌‌وارنگ را كسب مي‌كنيم. كميته تشكيل مي دهيم. محبيط كوهستان مهم است. پيشكسوتان حامي اصلي كوهنوردي هستند. فعالان كوهنوردي بيايند و به ما كمك كنند. بودجه امسال فدراسيون 600 ميليون تومان است. هرجا درخت كنديم، جاي ديگر سه درخت مي كاريم. 30 پناهگاه براي رشد كوهنوردي در كوهستان‌ها ساخته مي‌شوند. باشگاه‌ها خصوصي هستند و از ما آن‌ها حمايت مالي و معنوي مي‌كنيم. ورزش بسيار خوب كوهنوردي. .. وخدا پدر آقاي صفايي و رضايي را بيامرزد كه هر از گاهي يه چيزايي به اين آقا مي‌‌گفتن.



به قول دوستمان، در اين گير و دار ما دم خروس را باور كنيم يا قسم حضرت عباس را؟

۱۵ بهمن ۱۳۸۵

صعود



مثل اينكه بهار زودتر از موقع اومده به شهر. به جاي برف بارون مي‌اد و به جاي كاپشن مردم با لباس‌هاي معمولي بيرون مي‌آن و اصلا انگار نه انگار كه امروز 15 بهمنه. بايد اون‌وقت زود منتظر آب شدن برف‌ها و لخت شدن كوه‌ها شد. بي‌اينكه به كوهي رفته باشم، يا به دشت و حتي كوير كه الان موقع‌ سفر به اونجاست. آرزوي صعود به كوه‌ها در دلم مرد!!

۱۴ بهمن ۱۳۸۵

تحقق دموكراسي

مملكت گل و بلبل ما هر وقت در معرض امتحان دموكراسي قرار مي‌گيره، خودشو نشون مي‌ده. نمونه اون در رد صلاحيت‌هاييه كه در انتخابات مجلس خبرگان و شوراي شهر يا مجلس شورا ديده مي‌شه كه كم و بيش با اون آشنا هستم؛ اما اين بار قضيه در جايي ديگه خودش رو نشون داده و دوستان سنتي ما تصميم گرفتند كه اتاق بازرگاني كه تقريبا سازماني غير دولتي و براي تسهيل در امر تجارت بناشده، رو هم به مرز بي قانوني برسونند. اين مساله با رد صلاحيت اشخاصي مانند بهزاديان، مهرعليزاده و صفايي فراهاني نمود پيدا كرده و احتمالا به چالش جديدي براي تحقق حكومت مردمي تبديل مي‌شه. بيشتر بخوانيد...

از آفريقا اخبار خوشي به گوش نمي رسه. بعد از اون نامه‌اي كه از سوي يوسفي و داوري به دست ما رسيد، اين دو اعلام كردند كه شعار ما از گردشگري و حمايت از كودكان كار به حمايت كودكان كارتغيير پيدا كرده. و تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.

متاسفانه امكان همكاري با روزنامه حيات نو به دلايلي مهيا نشد. البته ارجحيت موضوع شركت در دوره هاي علمي در اين تصميم بي‌تاثير نبود. هرچند اين همكاري قطح نخواهد شد.

و در نهايت دوره راهنمايان توريسم ورزشي از امروز به مدت هفت هفته برگزار مي‌شه. بد نيست بدونيد سازمان ميراث فرهنگي هنوز نتوانسته فعاليت قابل توجهي در اين حوزه داشته باشه. البته جز تفاهم نامه‌هايي كه هنوز برون‌داد خاصي نداشته.

اميدوارم احوالات دوست و همكارمان، صبا، هم به دوران گذشته و پرفروغ خودش برگرده

۱۲ بهمن ۱۳۸۵

بي‌عنوان

بالاخره اوضاع اين سفر هم به هم ريخت. دوچرخه‌سواران ايراني كه به آفريقا رفتن تا بحث كودكان كار ومعرفي فرهنگ ايراني را دنبال كنند به دليلي بي‌لياقتي مديران سازمان در لاگوس، پايتخت نيجريه گرفتار شده اند و حالا نامه نوشتن به جناب رييس! تا بلكه آقا يادش بيافته كه كاري بايد كرد و البته اگه حال و حوصله اش را داشته باشه. دربخشي از اين نامه آمده:« هیچکدام از وعده های سازمان مطبوع شما، اعم از هماهنگی با نمایندگی‌های ایران در خارج از کشور و غیره عملی نشد...». متن كامل را در خبرگزاري بخوانيد



اما اين تنها پايان ماجرا نيست. دوباره موضوع بركناري جناب رييس بر سر زبان ها افتاده، اما اين بار با اميدواري كمتر نسبت به تغيير و تحول.





يكي ديگه از دوستان ما هم از خبرگزاري رفت، به اميد فردايي بهتر براي خانم تابشيان.





و:



سنگر برای تسليم



آهن برای ِ آشتي



جوهر



برای ِ



مرگ!



الف. بامداد