پرونده گم‌شده

about tourism & sport and etc.

۹ مرداد ۱۳۸۶

رالي 2008 هم رفت



براساس آخرين خبري كه از آقا رضا به دست ما رسيد، رالی سن پترزبورگ تا پکن برای ژوئن 2008 کلید نهائی خورد. به اين ترتيب اين رالي از ایران رد نمیشه. تاسف اصلي در اينه كه این رالی از نظر اسپانسر هیچ مشکلی نداره و کل هزینه‌ها تهیه شده.



او همچنين گفته اگر بتونیم عبور این رالی از ايران رو برای سال 2009 بررسی کنیم بدک نیست ولی با چه کسی چه مقامی ؟



فعلا که انتخابات آخر سال همه رو تو ایران گیج کرده!

۸ مرداد ۱۳۸۶

فعال



دوستي! امروز زنگ زده بود و مي‌گفت: «چرا خادم،‌ نماينده مجلس،‌ در عين اين‌كه در مجلس مشغوله مي‌خواد شركت گردشگري و ورزش و فرهنگ و از اين‌جور چيزها تاسيس كنه،‌ اين كه خلاف قانونه و نمي‌تونه در دو جاي دولتي مشغول باشه.»



گذشت؛ ‌در ادامه مي‌گفت من در عين اينكه در سازمان ميراث‌فرهنگي و گردشگري و كميته ملي المپيك و فدراسيون اسكي و اداره تربيت‌بدني استان تهران هستم در شركت خصوصي گردشگري ورزشي هم كار مي‌كنم.



خسته نباشيد؛ به‌خاطر همينه‌كه الان اوضاع از هميشه بهتره.

۲ مرداد ۱۳۸۶

"از خود با خويش"



شب


سراسر


زنجير ِ زنجره بود


تا سحر،


سحرگه


به‌ناگاه با قُشَعْريره‌ی درد


در لطمه‌ی جان ِ ما


جنگل


از خواب واگشود


مژگان ِ حيران ِ برگ‌اش را


پلک ِ آشفته‌ی مرگ‌اش را،


و نعره‌ی اُزگَل ِ ارّه‌ی زنجيری


سُرخ


بر سبزی‌ نگران ِ دره


فروريخت.



تا به کسالت ِ زرد ِ تابستان پناه آريم


دل‌شکسته


به‌ترک ِ کوه گفتيم.

كلان



دليل تمام قطع ارتباط، مشكل اينترنت در خبرگزاري بود نه سكوت! اما هنگام نوشتن به اين نتيجه مي‌رسم كه زبان بريده به گوشي نشسته صمم بكم، به از آن كه زبانش باشد اندر حكم.


داستاني از مرادي غياث‌آبادي:


داستان‌های مردمان دیار من، سرشار از عشق است و مهربانی و حماسه و رزم و مبارزه و استقامت. و نیز زیرکی و امید و ایمان. اندیشه معترض و ظلم‌ستیز، و برخاستن در مقابل بی‌عدالتی، از جمله مفاهیمی است که در داستان‌های به ظاهر ساده مردم، آشکارا دیده می‌شود.



قهرمان داستان‌های سرزمین من همواره در مقابل ظلم، حاکم ظالم و شاه ظالم می‌ایستد. می‌جنگد و پیروز می‌شود. افسانه‌ها به روشنی باور دارند که خشکی زمین و قهر آسمان از آنجا شروع می‌شود که خون چکاوک (خون بی‌گناه) بر زمین می‌ریزد. مادران در لالایی‌ها به آوای بلند کودکانشان را درس مردانگی می‌دهند.



بارها از خود پرسیده‌ام که جمع‌آوری فرهنگ شفاهی این مردم، به چه درد آنان می‌خورد؟



حالا دیگر راویان سیستان خود روایتی شده‌اند، بی‌راوی.



بغضی در گلوی مردمان هست که می‌خواهم فریادش کنم،



می‌خواهم بگویم قصة پرغصة قصه‌گویان سیستانیان را:



یکی بود یکی نبود، رستم دست‌هایش بسته بود.



یکی بود یکی نبود، رستم صدایش خسته بود.



یکی بود یکی نبود، سال وبا بود، ملک بیوه شده بود.



یکی بود یکی نبود، خشکسالی بود، ملک بیوه شده بود.



یکی بود یکی نبود، جنگ بود، ملک بیوه شده بود.



یکی بود یکی نبود، موضوع مقاله استاد دانشگاه، اقتصاد کلان بود. موضوع گزارش ژورنالیست بزرگ، تصمیم‌گیری‌های کلان بود. موضوع تصمیم‌گیری آقای دکتر‌، دغدغه‌های کلان شهرها بود.


اما در ملک ما هیچ چیز کلان نبود!




و در نهايت به دليل مسايل زيست‌محيطي آب‌هاي بسته بندي شده در بطري‌‌ها را مصرف نکنيد

۲۷ تیر ۱۳۸۶

حماقت

سال‌ها پيش بود. هنگامي كه تنها راديو پيام، با اون دستگاه پخش راديوي قديمي سوني، شب‌ها رو براي ما سياه نمي‌كرد با برنامه‌هاي شبانگاهيي اين راديو آشنا شدم. فكر كنم 12 سال پيش به همراه برادرم. گويندگاني كه علاوه بر گويندگي هنر ديگري چون نويسندگي و پژوهش‌گري داشتند در اين برنامه‌ها مي‌آمدند و تا 2 بامداد براي مردم از فرهنگ مي‌گفتند. سال‌ها از اون تاريخ گذشته اما هميشه آرزوي تكرار اون شب‌ها رو دارم.

ديشب كه به خانه برمي‌گشتيم در راه راديو پيام روشن بود. گوينده كه صدايي گيرا داشت، و اين گيرايي به نظر لازمه اين بخش برنامه است،‌ شعري خواند از مولانا و كتاب مثنوي معنوي. گوينده در ادامه به موضوع شعري اشاره كرد كه همانا حماقت بود: مسيح كه نام پيامبر خداست در اصل به معني شفا دهنده است. او در حقيقت بيماران را شفا مي‌داده. اما در مورد احمق‌ها اين قضيه متفاوت بوده. مسيح هنگامي كه به شخص احمق مي‌رسيده به دليل عمق فاجعه، كار را نيمه‌تمام رها و به راهش ادامه مي‌داده.

۲۶ تیر ۱۳۸۶

از هويت زنانه


نبرد در دو عرصه

در ایران همچون بيشتر كشوها نمی‌توان تصور کرد که زن در مسایل جنسی به حق برابر دست یابد، بدون آنکه تحولی اساسی در حقوق و اختیارات زنان در جامعه پدید آید. با این حال مبارزه در زمینه‌ی سکسوالیته یک تفاوت عمده با مبارزه برای تغییر قوانین تبعیض آمیز دارد. اگر زن بخواهد در ارتباط با مسایل جنسی آزادی اش را طلب کند، هم زمان در دو عرصه باید نبرد کند.


رضا کاظم زاده، روانشناس، می‌گوید از این دو یکی در عرصه اجتماع است که اگر پیشبرد آن نسبت به موضوعات دیگر سخت تر نباشد، ساده تر هم نیست. یکی دیگر هم جنگی است که بایستی در درون خود پیش برد.»


زنی که برای حقوق برابر می‌جنگد شاید با خود مشکل پیدا نکند. درحالیکه زنی که می‌خواهد از آزادی جنسی دفاع کند، باید بتوان بر مجموعه‌ای از موانعی غلبه کند، که ناشی از تربیت اوست، ناشی از نگاه دیگران است، ناشی از احساس گناهی است که از کودکی به او القا شده


این مبارزه مشکل است، زیرا به گفته‌ كارشناسان «مسئله‌ جنسی در وجود انسان شدیداً با مسائل عاطفی پیوند خورده است؛ و مسئله‌ی عاطفی در خیلی از موارد غیر عقلانی است؛ از این رو برخورد با آن کار ساده ای نیست."


ترس از هویت زنانه در فرهنگ ایرانی



یکی از معضل‌های بزرگ زنان در فرهنگ ايرانى غلبه درک مردانه از هویت بر این فرهنگ است. این معضل به این برمی‌گردد که مرد خودش را بعنوان مرد چگونه تجربه كرده و شناخته و از هویت جنسی زن چه تعریفی به دست داده است. "جنس ضعیف" تا جایی ضعیف است که ابراز هویت نمی‌کند. آنجایی که ابراز هویت می‌کند، ترس عمیق مرد را برمی‌انگزاند. "مردانگی" در برخورد با "زنانگی" ترس درونی عمیق خود را بروز می‌هد. این جبن در الفاظی جلوه می‌کند که با آنها از زن باهویت یاد می‌شود. کاظم‌زاده در این رابطه توجه ما را به فرهنگ گذشته و نیز ادبيات مدرن ایرانی جلب می‌کند: «در گذشته، وقتی از کسی به عنوان «فتنه» اسم برده‌اند، و شما نگاه می‌كنيد چه تصويرى از زن به دست داده‌اند، می‌بينيد در حقيقت زنى‌ست كه به‌نوعى صاحب اميال و بدن خودش است. عين اين را شما در ادبيات مدرن ما در بوف‌كور داريد. تصويرى كه راوى بوف‌كور از "لكاته" می‌دهد، دقيقا تصوير زنى ا‌ست كه از بدنش لذت می‌برد و اين را در عرصه‌ى اجتماعى پنهان نمی‌كند."


هراس از زن توانا


از رضا کاظم زاده می‌پرسیم چرا مردها از اين ميل جنسى زن هراس دارند؟ آنان ظاهراً بايد از اين تمایل استقبال كنند!


رضا كاظم‌زاده در پاسخ به این سؤال توضیح می‌دهد که بهره‌ورى‌ زن از بدن خودش يا مسئله‌ى ارضاى جنسى يا مسئله‌ى لذت‌بردن، بطور مستقيم با تصوير يا می‌شود گفت با تعريفى كه مرد از هويت خودش به‌عنوان يك مرد دارد، گره خورده است، آن هم به این معنا که زنى كه تواناست، قادر است و به لحاظ جنسى هم قوى است و اين را نشان می‌دهد، به‌ نوعى مردانگى مرد را به خطر می‌اندازد. کاظم‌زاده می‌گوید:



«مرد درحقیقت با این کار تمامی‌ استراتژی‌ها و تاكتيك‌هاى فرهنگى یا فردى‌ای كه براى مهار زن به‌كار می‌برد − که در يكى از معناهايش می‌شود گفت كه حمايت از مردانگى خودش است - به خطر می‌افکند. اين را ما در فرهنگ خودمان هم می‌بينيم كه تا چه حد آزادى جنسى زن با مسئله‌ى غيرت مرد پيوند خورده است، و ببينيد، همين مفهوم غيرت تا چه حد پيوند دارد با مفهوم هويت مردانه."


از سايت دویچه ‌وله

۲۵ تیر ۱۳۸۶

بي هيچ خنده‌اي

تغييرات جديد در بخش گردشگري خبرگزاري. به اين تغييرات به اين شل كن سفت كن‌ها و به‌طور كلي به اين وضعيت متغيير عادت كرده‌ايم در اين سه سالي كه داره مي‌شه. ديشب كه نوار "درگلستانه" رو گوش مي‌دادم به دوران دبيرستان خودم باز گشتم. دوراني كه سراسر درون‌ريزي بود و تنهايي بي هيچ همراهي. حالا هم كار ما شده سگ دو زدن توي خيابون‌ها، تغيير و تحول در محيط كار،‌ "...بي‌هيچ خنده‌اي".

۲۳ تیر ۱۳۸۶

از چوگان

۱۹ تیر ۱۳۸۶

عجايب جديد



بعد از اين‌كه امروز تا حدودي از اين قضيه‌ي كلانتري راحت‌! شدم يك موضوع فرهنگي رو در اين سايت مي‌گذارم تا ببينيد و به ارزش‌هاي سازمان ميراث‌فرهنگي و گردشگري و غيره پي ببريد:


لیست عجایب هفتگانه جدید که در آن نام «کلوسئوم» در شهررم ایتالیا هم به چشم می‌خورد، بعد ازظهـــر روز شنبــه(۷ ژوئیه) در لیسبونِ، پایتخت پرتغال منتشر شد. این مراسم به همــت برنارد وبر، میلیونر سوئیسی برگزار شده است.




عجایب هفتگانه جدید که در این فهرست منتشر شده اند عبارتند از: «دیوارچین»، «مجسمه مسیح» در شهر ریودوژانیرو در برزیل، «ویرانه های شهر ماچو‌پیچو» مربوط به تمدن اینکا در کشور پرو، «خرابه‌های شهر چیچن ایتزا» مربوط به تمدن مایا در کشور مکزیک، «مقبره تاج‌محل» در هند، «شهرصخره‌ای پترا» در اردن و بالاخره «کلوسئوم» در شهر رمِ ایتالیا.




نکته جالب توجه اینکه هیچ نامی از آثار تاریخی ایرانی در لیست نهایی رأی‌گیری به میان نیامد. قرار دادن آثاری همچون تخت جمشید یا نقش رستم در میان لیست انتخاباتی قطعاً می‌توانست بر اعتبار علمی این مراسم بیفزاید. چرا که «تخت جمشید» و «نقش رستم» فارس از حیث تاریخی و عظمت شایان ذکر هستند و «مسجد جامع» اصفهان یا مسجد «تاری‌خانه»ی دامغان نیزاز بناهای زیبای جهانند.

۱۸ تیر ۱۳۸۶

تداوم



همچنان درگير موضوع كلانتري هستم. برنامه‌ها و فكرهام رو به هم ريخته. اما چاره چيه؟ توبگو باتو بمونم يا كه با غصه‌ بسازم؟



از فدراسيون‌هاي محترمه! خبري نيست؛ از سازمان ميراث‌فرهنگي هم همين‌طور. تنها ترافيك زياده ـ احتمالا به خاطره مسئولان دولتي نيست كه گفته‌اند هرقدر دلتون مي‌خواهد مصرف كنيد، ‌اون با من ـ كه باز دوباره برگشت سرجاي اولش. البته اين دودلي در تصميم رييس جمهور كم‌سابقه نيست.



توي اين هفته تنها چيزي كه عامل آرامش بخش بوده سفر جمعه بود كه كم‌نظير بود. اما" فرصت كوتاه بود و سفر جانكاه، ‌اما يگانه بود و هيچ كم نداشت..." از آقاي محمدي بابت پايه‌ريزي اين سفر صميمانه تشكر مي‌كنم.

۱۶ تیر ۱۳۸۶

تيرگان در رينه













پیشه‌ام تاریخ است


عکس من هم می‌تواند


شاخ شکستۀ بزی باشد باستانی


بر سفالی هزارپاره


نشانی از من


بقیۀ کار با آیندگان.




متن كامل گزارش روز دماوند در رينه را مي‌توانيد اينجا بخوانيد.

۱۳ تیر ۱۳۸۶

چند پاسخ در باب پوپوليست از غلامعباس توسلي



پوپوليسم در عرصه سياسي‌ايران چه جايگاهي دارد؟



وقتي دموکراسي در جامعه‌اي مطرح مي‌شود اما به ملزوماتي که دارد يعني آگاهي مردم، ابراز شخصيت و ابراز نظر توجهي نمي‌شود، دموکراسي با پوپوليسم اشتباه گرفته شده و يکسان تلقي مي‌شود.



نقطه جدايي دموکراسي از پوپوليسم در كجاست؟



شما مي‌توانيد با تهييج احساسات ، با استفاده از روش‌هاي غير دموکراتيک و برانگيختن احساسات مذهبي يا ملي، آرا را به سمت خودتان جذب کنيد در حالي‌که ملزومات دموکراسي را هم رعايت نمي‌کنيد. اما دموکراسي بر آراي تک‌تک افراد مبتني است و مردم آگاهانه و با اطلاع کافي و با شفافيت، مطلب را تشخيص مي‌دهند و با ابراز نظر کردن به نتيجه مي‌رسند و نخبگان هم در‌اين فرآيند شرکت دارند.



در‌ايران متاسفانه به خاطر سوابق طولاني استبداد و بعد هم‌ اينکه در دوره‌هايي مردم سواد کافي پيدا نکردند و جمعيت شهرنشيني در‌ايران محدود بوده پوپوليسم گسترش يافت. حتي متاسفانه امروزه که ميزان سواد توسعه پيدا کرده و جمعيت شهرنشين نيز افزايش يافته اما چون بستر دموکراسي به درستي فراهم نشده، جريان دموکراسي خود به خود و خيلي زود به سمت پوپوليسم کشيده مي‌شود و‌اين يک صدمه جبران ناپذير براي دموکراسي و آزادهاي فردي و اجتماعي است.



يک مساله ديگر‌اين است که دموکراسي در شرايطي به وجود مي‌آيد که در آن جامعه آزادي احزاب هست، آزادي اطلاعات هست، آزادي بيان هست و امکان گفت‌وگو و يک سويه قضاوت نکردن وجود دارد. خب اگر‌اينها فراهم نباشد خود به خود با مقداري ظاهرسازي و تحريک احساسات دموکراسي به سمت پوپوليسم کشيده مي‌شود.



يعني در کشورهاي پيشرفته که هم لوازم دموکراسي وجود دارد و هم سواد مردم بالا ست نمي‌شود شعارهاي پوپوليستي داد؟



چرا. آنجا هم هست. مثل دوره هيتلر که يک دوره صددرصد پوپوليستي بوده. آن دوره دموکراسي در آلمان وجود داشت اما مردم با احساسات پيش مي‌رفتند. تجربه‌هاي پوپوليستي در کشورهاي ديگر هم بوده و نمي‌شود گفت در اروپا دموکراسي واقعي تحت همه شرايط فراهم بوده است.



اما تا حدود خيلي زيادي آزادي احزاب مختلف وجود دارد و همينطور آزادي مطبوعات، در نتيجه وقتي تصميمي براي کشورشان گرفته مي‌شود، تحت تاثير عقل جمعي است.



پس چرا در اين کشورها که سطح آگاهي و آزادي بالا‌است پوپوليسم امکان ظهور دارد؟



به هرحال در سياست‌اين مسايل وجود دارد. چون مساله قدرت، افراد و گروه‌هاي خاصي را وادار مي‌کند که به هرقيمتي قدرت را به دست بياورند اما اگر مطبوعات وسيعي داشته باشيد و اگر افراد به‌اين رسيده باشند که منافع ملي شان را بر منافع گروهي‌شان ترجيح دهند اثر رفتارهاي پوپوليستي کاهش پيدا مي‌کند. ولي اگر افراد به دنبال منافع شخصي و قدرت باشند هر جامعه‌اي به سمت پوپوليسم کشيده مي‌شود.



ايراد پوپوليسم در چيست؟ مگر نه‌اينکه عده زيادي با شنيدن شعارهاي پوپوليستي و رفتارهاي‌ اينچنيني راضي مي‌شوند؟



اشکالش ‌اين است که در پوپوليسم چه يک نفر و چه کل جامعه يک راي دارد. اصلا تضاد و تفاوت انديشه برملا نمي‌شود و بعد اگر يک اشتباه بزرگ انجام شود چون همه مطيع هستند و به يک سمت حرکت مي‌کنند، آن اشتباه هيچ وقت برطرف نمي‌شود. اما در دموکراسي چالش و بحث وجود دارد و نظرهاي متفاوت مطرح مي‌شود.



در‌ايران کدام جريان ها رفتارهاي پوپوليستي دارند؟



به طور کلي کساني که مي‌خواهند از احساسات مذهبي توده‌ها استفاده کنند در راه پوپوليسم گام برداشته‌اند.



آيا نيروهاي دموکراسي‌خواه کشور هم شعارهاي پوپوليستي مي‌دهند؟



بعضا بله. به هرحال مي‌شود در لفافه هر شعاري رگه‌هاي پوپوليسم را ديد. اگر قرار باشد آراي مردم در به قدرت رفتن افراد تاثير داشته باشد آنها بعضا به‌اين روش متوسل مي‌شوند.



آيا نمونه هايي در هر دو جريان سراغ داريد که رفتارها و شعارهايشان پوپوليستي بوده؟



تا به حال اکثر اتفاقاتي که افتاده حالت پوپوليستي داشته و نخبگان در‌اين تصميم‌گيري‌ها تاثير خيلي محدودي داشتند.

۱۲ تیر ۱۳۸۶

كلانتري

يك روزه پر دغدغه براي مني كه اصولا وارد بازي‌هاي نظامي و اين حرف‌ها نمي‌شم پيش اومد. پس از اون‌كه اون فروشگاه لعنتي من رو براي بار صدم! سركار گذاشت توي اين گرما راه افتادم كه برم خونه، ‌تا جايي براي آرامشم باشه. تو راه با خدم گفتم يه بستني مي‌تونه همه اعصاب خوردي‌ها رو تموم كنه اما پيش از اينكه به مغازه‌اي برسم به مامور نيروي انتظامي واقع در خيابان سهروردي كه به پاسداري از پمپ‌بنزين‌ها! مشغول بود رسيدم و بدون كمترين مكثي گفتم كه : شما هم خوب شغلي پيدا كرديدها. و خدا مي‌دونه كه چقد با شوخي و حالت دوستانه بيان كردم. اما نمي‌دونم اون آقا با چه دليلي من رو بازدداشت كرد، كارت شناسايي رو گرفت و پس از گرفتن اطلاعات من و رها كرد. خلاصه بعد از اينكه زنگ زدن كه شما رو مي‌فرستيم دادگاه انقلاب،‌ امروز به همراه آقا مرتضي رفتيم كلانتري 104 عباس‌آباد و طرف گفت كه بايد بري اوين و كارت اقدام عليه امنيت ملي بوده و تحريك جامعه و از اين حرف‌ها كه توي ايران به هر انساني، ساده مي‌چسبه. خلاصه حالا كي‌مي‌ره اين همه راه رو!! رفتيم سروانِ يا ستوانه ،‌نمي‌دونم، رو پيدا كنيم تا طرف رو راضي كنيم كه بابا اين حرف‌ها نيست ما كجا،‌اين گفته‌ها كجا. بعد از كلي استرس و فكر و خيال تازه فهميديم كه ديشب هم به قول خود اين آقاها مي‌شد قضيه تموم شه. اما من يكي چون توي اين باغ‌ها نبوده و نيستم قضيه رو دير فهميدم. به اين ترتيب ظاهرا مسئاله پايان يافته است اما خب ديگه اينجا ايرانه. آدم كه كف دستش رو بو نكرده و نمي‌دونه چي پيش مي‌آد؟! مواظب راه رفتنتون و نگاهاتون و حرف‌هاتون باشيد


به قول شاملو: آنك منم پا بر صليب باژگون نهاده با قامتي به بلندي فرياد.

۱۰ تیر ۱۳۸۶

خسران



مرعشي : اين‌كه امسال ايران هيچ اثري را براي ثبت در فهرست آثار جهاني ندارد خسراني است كه به‌واقع هيچ‌گاه جبران نخواهد شد...



رييس پژوهشگاه سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري نيز درباره‌ خسارت‌هايي كه به‌دليل يك‌سال عقب‌افتادگي ثبت پرونده براي ايران ايجاد شدند، اظهار كرد: زماني كه اثري جهاني مي‌شود، كم‌ترين بحث آن احساس تعلق اثر به همه‌ مردم جهان است. پس زماني كه كشوري آثار تمدني‌اش ثبت مي‌شوند، كشورهاي ديگر آن‌را به‌عنوان كشوري بي‌تاريخ و بي‌هويت نمي‌توانند معرفي كنند. امروزه هر نوع تهديد امنيتي متوجه كشورهايي است كه هويت ندارند.

we all die.